بتابان... مستانه... مرا برقصان آرام وباشکوه... مرا زندگي کن

۱۳۸۷/۷/۷

وقت خوب

تاريخ امروز : هفت - هفت - هزار و سيصد و هشتاد و هفت
!از اينکه امروز به اين تاريخ توجه کردم ، خوشحالم
...
.پي نوشت يک: اين پست جناب بايرام را از دست ندهيد
:پي نوشت دو:فکر کن يک نفر* اين را برايت بنويسد
، در بند همان چند طره‌ام که بی‌هوا می‌ريزد روي صورتت
. در بند لبخندی که هيچ‌وقت از صورتت پاک نمی‌شود
در بند سرخی جانت، آرامش نگاهت؛
. در بند دوست داشتنت
ميرزا پيکوفسکي*

۱۳۸۷/۶/۲۶

خواب تو

دي شب بود ، خوابت را مي ديدم
!اين روزها هي بين رفتن و نرفتن ام
دلم آشوب مي شود گاهي
مي خندد گاهي بيشتر
دي شب بود ، خوابت را مي ديدم
...باد مي آمد
-فنجان سورمه اي -جهيزيه موروثي خانواده ما
با صداي شکستن اش ، از خواب تو را ديدن ، بيدارم کرد

۱۳۸۷/۶/۲۱

گمشده

يک عدد دل
پر از ستاره پر از باران پر از برگ پر از آواز
......پيدا شده است ، با دادن نشاني دقيق

۱۳۸۷/۶/۱۴

نداي خوشحال

از اينکه هر روز توي زندگي من يه روز جديد و خاص و متفاوت با روز قبل و بعدشه خوشحالم . از اين که هنوز يه عالمه کار براي انجام دادن دارم ، خوشحالم. از اين که هيچ وقت براي هيچ کاري و هيچ آرزويي دير نيست ، خوشحالم .از اينکه هرروز از يک مسير متفاوت مي روم سرکار و از يک مسير متفاوت بر مي گردم ، خوشحالم . از اينکه از شبانه روز ، 17 ساعتشو بيدارم و فعال ، خوشحالم . از اينکه با عشق آشپزي مي کنم ، خوشحالم .از اينکه براي دلم خودم تصميم مي گيرم ، خوشحالم .از اينکه هنوز مي روم خريد و بعد هم با خستگي از شام خوردن بيرون، لذت مي برم ، خوشحالم.از اينکه ديروز توي متروي شلوغ که هيچ کس نمي تونست تکون بخوره ، من با موزيک آي پادم مي رقصيدم ، خوشحالم .

نوشته هاي پيشين