يه روزي در زندگي هست که آدم ، خودش بدون هيچ واسطه اي مي فهمه که" قدرت گذشتن" از داشتن موقعيت ها يا آدم ها رو پيدا کرده ... يه کمي بغض آلوده اما ! آخه فکر مي کني با اين گذشتن ، از يه چيزايي در روح خودتم داري عبور مي کني . از يه چيزايي که واسه فهميدن و درک کردنشون خيلي مبارزه کردي
بتابان... مستانه... مرا برقصان آرام وباشکوه... مرا زندگي کن
۱۳۸۷/۶/۱۰
۱۳۸۷/۶/۶
همايون و دستان
پنج شنبه شب کنسرت همايون شجريان و گروه دستان را ديدم
اوج برنامه قطعهی بیکلام «مستانه» بود : سازهاي کوبه اي در دونوازي سامانی و حدادی
چنانکه عشق بازي دو ساز تو رابه وجد مي آورد و هر لحظه با فراز و فرود هايش ، در درون ات چنگ مي انداخت
و سرخوشي ات را بر حال هاي ديگر ، غالب مي ساخت
و قطعه نهايي " وطن " که همايون با اين قطعه در ذهن ات ثبت مي شد
و شمايي که همراهم بوديد و احساس بودني دوباره داشتيد
......
پي نوشت : اطلاعات بيشتر از سازها را مي نويسم
۱۳۸۷/۶/۵
اشتراک در:
پستها (Atom)
اين آدم ها رو مي خونم
- !آهو نمي شوي به اين جست و خيز ، گوسپند
- My Mind Room
- Thus Spake the Crow...
- از برکلي
- از پشت يک سوم
- اعلیحضرت حاجی آقا
- باغ مسعود
- بايرامعلي تقديم مي کند
- بعد کيهاني ا.ش
- تمشك
- توکاي مقدس
- جيرجيرک
- حاجي واشنگتن
- حبه حرف هاي روزانه
- حضور خلوت انس
- خوابگرد
- سارا و پاييز
- سرزمين رويايي
- سلام سينما
- شازده کوچولو
- شايا کوچولو
- شبیر
- فانوس راه خويش
- ماناي به ياد ماندني
- ميرزا پيکوفسکي
- پاگرد
- کوچه هاي بن بست