بتابان... مستانه... مرا برقصان آرام وباشکوه... مرا زندگي کن

۱۳۸۶/۷/۸

روش تهيه رنگينک

مواد لازم: خرما ، گردو ،آرد ،زعفران ،کره ،شکر
ابتدا هسته خرما ها را درآوريد و سپس به جاي آنها يک تکه گردو بگذاريد
سپس آنها در يک ظرف به صورت ايستاده بچينيد
مقداري زعفران دم کنيد
مقداري آرد را تفت بدهيد و سپس آن را با کره سرخ کنيد
زعفران را به آرد و کره اضافه کنيد
مخلوط بالا را روي خرماها بريزيد
مقداري پودر گردو و پودر شکر را مخلوط کنيد و روي مواد بالا بپاشيد

۱۳۸۶/۷/۶

برای این روزها

شاید باید گذشت
باید رفت
پائیز شده و من دوباره مست و سرگردان در این شهر
دور
تنها
همراه
...و عاشق دیگر نیستم
این روزها دلشوره دارم
و عجیب در فکر گذشته ها هستم و عجیب تر در حال زندگی می کنم
این نوشته قبلی را هم از همان روزها کشیده ام بیرون و نوشته ام در اینجایی که متعلق به حال من است
...
فهمیده ام این روز ها که اشتباه نکرده ام و "رفتنم " درست بوده است وهمه آن دلشوره ها و بی قراری ها بی سبب نبوده است
باری
... به بانو ایمان آوردنم ،عین بودن است وجاری شدن و
...پی نوشت : می دانم خوب که این فصل زیبا آمده است تا مرا دوباره ببرد و بیاساید

۱۳۸۶/۷/۳

گذشته ها

به خواندن تو
-آوازی نخستین -
برای شاعری که مرد
به دشت می رسم
به تهاجم فضا و علف
و بانویی
،که سوگوار شاعر است
.آرام می میرد
مرا به خواندن تو
،که رهایی را مردی
به خواندن نخستین کلام
نخستین کتاب
که بانویی نوشت خوانده اند
و "تویی" نبود
که رهایی من
بهانه من
و نخستین من
....گردد

۱۳۸۶/۶/۲۷

براي وطن

:اين شعر شاملو را براي همه آنهايي مي نويسم که از وطن نوشتند
ترانه آبی

قيلوله‌ی ناگزيردر تاق‌تاقي‌ حوض‌ْخانه،
تا سال‌ها بعد
آبي را
مفهومي از وطن دهد.
اميرزاده‌يي تنها
با تکرار چشم‌های بادام ِ تلخ‌اش
در هزار آينه‌ی شش‌گوش ِ کاشي.
لالای نجواوار ِ فوّاره‌يي خُرد
که بر وقفه‌ی خواب‌آلوده‌ی اطلسي‌ها
مي‌گذشت
تا سال‌ها بعد
آبي را
مفهومي
ناگاه
از وطن دهد.
اميرزاده‌يي تنهابا تکرار ِ چشم‌های بادام ِ تلخ‌اش
در هزار آينه‌ی شش‌گوش ِ کاشي.
روز
بر نوک ِ پنجه مي‌گذشت
از نيزه‌های سوزان ِ نقره
به کج‌ترين سايه،
تا سال‌ها بعد
تکرّر ِ آبي را
عاشقانه
مفهومي از وطن دهد
تاق‌تاقي‌های قيلوله
و نجوای خواب‌آلوده‌ی فوّاره‌يي مردّد
بر سکوت ِ اطلسي‌های ِ تشنه
و تکرار ِ ناباور ِ هزاران بادام ِ تلخ
در هزار آينه‌ی شش‌گوش ِ کاشي
سال‌ها بعد
سال‌ها بعد
به نيم‌روزی گرم
ناگاه
خاطره‌ی دوردست ِ حوض‌ْخانه.
!آه اميرزاده‌ی کاشي‌هابا اشک‌های آبي‌ات

۱۳۸۶/۶/۲۶

وطن

اين متن را به دعوت دوست هميشه مهرباني مي نويسم که هر آنچه هست را گفته است
: وطن
!جايي که احساس بازگشت رو هميشه در من نگه مي داره و از من مي خواد که بمونم
!جايي که وقتي مي شنوم که اوضاع داغوني داره ، داغون مي شم
جايي که دلم مي خواست بهتر باشه ، اما نيست
جايي که دلم مي خواست "دوست " تر باشه ، اما نيست
!جايي که دلم مي خواست وقتي در خيابان هاش راه مي روم ، دلشوره نداشته باشم ، اما دارم
!جايي که من رو نمي شناسه
!جايي که جنوبش ، دوست داشتن غريبه ها رو به من ياد داد
!جايي که باعث "بودن" من است و تمام "من هاي درون من" را مي سازد و جايي که مي دانم متعلق ام به آن
وطن اگر روزي بماند ، براي من هامون - دانشگاه شهيد چمران -اسفار کاتبان -کوه هاي ولنجک -رضا کيانيان -خيابان اردي بهشت - مستان سلامت مي کند -سوسن تسليمي - دوم خرداد 78 - فرشچيان - اهواز- بانوي مهرجويي - پاييز هاي خيابان وليعصر- مجله هفت - حسين سناپور -بوشهر - زويا پيرزاد - پل سفيد-جشنواره فيلم -خانه هنرمندان-دوچرخ سواري در شب بو ها
و ...و...و....و.... وطن براي من همه اين هاست با عاشقي هايم با تنهايي هايم با تلاش هايم با شکست ها و بردن هايم با همراهي ها وهمراهانم باهمه آنچه که مي خوانيم
"خاطره "

خواهر

.البته ! ايشون هم جاي خواهر بنده هستند -
آقاي بنده جان ! من مي خوام جاي خودم باشمممممممممممممممممم! جاي خودم -

۱۳۸۶/۶/۲۵

غر

من حالم خيلي بده ...اوضاع کارهام ريخته به هم ! درس خوندن رو شروع نکردم ومهر داره شروع مي شه و اين کنکور ارشد هم که يک ماه افتاده جلو
نمي دونم چرا امروز از خواب که بيدار شدم ، افسرده بودم :( نمي دونم
يه عالمه غر دارم بزنم
من يه عالمه پول مي خوام که مال خودم باشه و براش خيلي زحمت کشيده باشم
من يه پست مديريتي مي خوام
من يه مسافرت طولاني و بي دغدغه نمي خوام
من يه عالمه لباس هاي جديد نمي خوام بدوزم
من يه عالمه فيلم و تئاتر نياز دارم ، هنرهاي تصويري خونم اومده پايين
من يه عالمه نقاشي که خودم کشيده باشم ، مي خوام که هديه بدم
من يه زندگي با دغدغه هاي بيشتر مي خوام
من مي خوام با اتوبوس بيام سر کار
من مي خوام کسي به اعتقاداتم کاري نداشته باشه
من مي خوام پرواز کنم
من مي خوام آدمها بفهمند که لازم نيست روزي ده بار تلفني با هم صحبت کنند تا بفهمند براي هم مهمند
من مي خوام برقصم ، بخونم ،بياويزم ،بچرخونم
من مي خوام بانو باشم
از يکي از دوستان دوران دانشجويي رسيد برام sms پي نوشت :همين الان يه
khubi duste doran e por khatere o shologh o por az shekast e eshghi e man?

۱۳۸۶/۶/۲۴

هوش مصنوعي و کليد

دوران دانشگاه ، يه درسي داشتيم به نام هوش مصنوعي که بخشي از اون به مبحث ايجاد ارتباط پرداخته بود ورسيده بود به فرستادن پيام و رمز گذاري و اينکه براي برقراري ارتباط ، دو طرف يک کليد انتخاب مي کنند و متن مورد نظر را با آن کليد رمز مي کنند و مي فرستند و سپس طرف گيرنده ، متن را با کليد رمزگشايي مي کند و مي خواند و حالا اگر کليد در بين راه عوض شود ، موضوع به طور کلي اشتباه ارسال خواهد شد و بعد ها براي عدم اشتباه يک کليد اصلي ايجاد شد که همه کاربران با همان،پيام خود را رمز مي کردند واين کليد توسط يک مرکز اصلي ايجاد مي شد و در اختيار کابران قرار مي گرفت و الي اخر
ديشب داشتم به اين موضوع فکر مي کردم و اينکه ارتباط هاي ما هم نياز به کليد دارند و مهم همان پيدا کردن کليد صحيح است و اينکه بدترين اتفاق يه رابطه زماني رخ مي ده که کليد گيرنده با کليد فرستنده فرق داشته باشه ! نمي دونم بايد کليد ها رو ويرايش کرد و يا ينکه به دنبال ارتباط با کليد هاي يکسان بود و يا اينکه براي هر رابطه اي يک کليد جداگانه داشت ؟! در ضمن اينکه آيا در ارتباطات واقعي وجود يک مرکز ايجاد کليد لازمه ؟
پي . نوشت : چناچه کسي دوست داشت راجع به اين رمگذاري و رمز گشايي که خيلي هم جالب هست ، بيشر بدونه ، خبر بده

The Story of Khosrow and Shirin

داستان خسرو و شيرين که از داستان هاي مورد علاقه من در دوران کودکي بوده ، هر چند که مفهومش رو متوجه نمي شدم و فقط با خوندنش اون وقت ها حس خوبي داشتم ، اينجا با ترجمه عالي نازي عزيز به انگليسي اومده که دعوت مي کنم حتما بخونيدش و لذت ببريد

۱۳۸۶/۶/۲۲

1. nazy aZz ,un posti ke raje be home va... neveshte budi ro khundam. in kheili doroste zendegi un jaiee jariyan dare ke behesh migim khune . yani delemun in ro hes mikone... un jaiee ke ehsas mikoni "budan" dare ! va to ro mifahme... jaiee ke vaghti nisti ,nabudanet ro hes mikone , khuneiee ke deltang e to mishe....
2. ! e aZz, dalile entekhab e in esm baraye nevisande sherkat dar jashnvareye she'r va adab e yeki az zemestanhaye doran daneshjuiee dar daneshgahe elm o san@ e ke yeki az shoaraye kord zaban be in esm mano seda mikard va man diveneye in esm budam! un ghesmate profile ham ke az emilia neveshte shode man be dalil e in ghesamate "that you leave me " dust daram be sharte in ke "that you live me" bashe. ama shayad un chizi ke hads zadi ham dorost bashe :D
3. va ama shoma duste nashenas , man un comment ro ba bi deghatiye hamishegi neveshatm , englisham ham dar un had ke tafavote right va write ro tashkhis bedam hast :D ama dorost hads zadi kheili bayad tamrin konam "vaziyat kharab tar az uniye ke bush miyad"!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!va to neveshte budi ke mituni komakam koni , so montazeram :D

GPRS

salam....
ADSL e pars online eshkal peyda karde, ba system e GPRS daram az lavasun minevisam, khube! fek mikonam daram sms midam :D delam baraye neveshtan tu hamin chand ruz tang shode... comment ham nemitunam bezaram pas hamin ja un chizaiee ke mikhasatam tu comment ha bezaram minevisam baratun.

۱۳۸۶/۶/۱۹

من و همکارام

امروز قرار بود با سد گتوند ارتباط برقرار کنيم و شماره اي هم نداشتيم ، براي همين در 118 تهران و خوزستان و لرستان جستجو کرديم و تمام شماره هاي دريافتي ، يا مسدود بودند و يا اينکه اشتباه ، خلاصه اينکه مسئول دفتر مدير عامل شرکت که جديدا هم استخدام شده اند کلي شاکي بودند ، تا اينکه از طرف سد گتوند نماس حاصل شد و خانم مذکور هم سريعا شماره را از شخص مربوطه دريافت کرد و بلافاصله با 118 گتوند تماس گرفت و به مسئول 118 ، شماره را اعلام کرد و گفت که اين شماره را به شما مي دهم تا از اين به بعد افراد را اينقدر سر در گم نکنيد !!!!!!!!!!! و حالا قيافه آقاي 118 را تصور کنيد
ديگر مي گذاشتم ، که منصرف شدم post پ.ن: وقتي اين اتفاقات در جريان بود ،من داشتم يک

۱۳۸۶/۶/۱۸


...رفت
!تمام اما نه
.ماندني

۱۳۸۶/۶/۱۴

درباره عکس قبلي

شبيه "زندگي" و" رفت و آمد" تو اين فضاي مجازي نيست؟
! اين فقط يکيشه
!ادامه شو اينجا ببينين

۱۳۸۶/۶/۱۳

مولانا

ساربانا اشتران بین سر به سر قطار مست
میر مست و خواجه مست و یار مست اغیار مست

۱۳۸۶/۶/۱۲

امروز صبح

آقا شما مسافر اين خطي؟-
بله ! چطور؟-
نه ديگه ! مسافر اين خط نيستي ديگه ، اگه بودي مي دونستي-
. اول صبح نبايد به جاي 550 تومان يه 2000 توماني به من نشون بدي
.آخه شما مي گي من چکار کنم ؟ دادم به راننده قبلي-
نه ديگه ! بايد فکرشو مي کردي ، من بدبخت بايد اين 2000 توماني را-
.به دکه بليط فروشي 1800 تومان بفروشم تا پول خرد گيرم بياد
.سر صبحي صلوات بفرستيد-
.آخه شما منو با 550 تومان مي خريد-
!!!!!!!!!!!!!!!!شرکت قبليمون منو با 10 ميليون نتونست بخره -
!پولها رو شما راننده تاکسي ها جمع مي کنيد ديگه -
.اگه جمع کرده بودم که تا حالا ميلياردر شده بودم-
!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!آقا منظورم ابن نبود که-
.چرا همين بود-
.من : نه آقا، منظورشون اين بود که پول هاي خرد در نهايت به دست صنف شما مي رسه
.
.
.
.آهان ! باشه ، نه ! دخترم موفق باشي -
.سيگار روشن مي کنه
.من : شما هم همينطور

۱۳۸۶/۶/۱۰


من اين شکليم امروز

.و چه اندازه تنم هوشيار است

من و همکارام

:امروز يکي از همکارام گفت
!false يا true !دو تا حالت بيشتر نداره
!تو يا حالت خيلي بده و يا خيلي روبه راهي
...مسئله اينه که نمي شه فهميد

نوشته هاي پيشين