بتابان... مستانه... مرا برقصان آرام وباشکوه... مرا زندگي کن

۱۳۸۶/۱۲/۸

مرا زندگي کن

اين روز ها را دوست دارم ، بوي اين روزها ، مست مي کندم ... اين در هم پيچيدن خنکا و سرما و آفتاب و کمي هم باران ، آمده است و زير پوست من شادي مي کند و شادماني مرا قلقلک مي دهد... حال پروانه اي را دارم که روي زندگي ، مستانه مي چرخد و دوست دارد زندگي را بازي کند و برقصد و با نسيم هاي آبي اش به هر گوشه اي سرک بکشد ... پروانه سبکي که اين روزها عطر هوا را زندگي مي کند ... با من موسيقي ... با من خنکا ... با من شعر ... با من رقص... با من پيچش ... با من نور ... با من همه آنهايي که کنار من هستند ... با من تمام هستي ... با من اين روزها "من" ، مرا زندگي مي کند

۱۳۸۶/۱۱/۲۵

فوريه14

يادم نمي آيد کسي آنقدر بزرگ بوده باشد در من
. که "رقص با شکوه دو نفره" دراين روز را بفهمد

۱۳۸۶/۱۱/۱۶

شهرقصه

بله بچه هاي خوبم
نوگل هاي محبوبم
اين خاله سوسکه ما
اين سياسوخته ما
.......

نه ديگه اين واسه ما دل نمي شه
هرچي من بهش نصيحت مي کنم
آه بابا آدم عاقل آخه عاشق نمي شه
ميگه يا اسم آدم دل نمي شه
يا اگر شد ديگه عاقل نمي شه
...........

قصيده هاي اعلا
غزل بسبك مولا
رباعي هاي آرمون
دوبيتي هاي شيراز
جون مي ده واسه آواز
غزل بسبك سعدي
غزل بسبك حافظ
شعرسفيد يك دست
............

۱۳۸۶/۱۱/۱۳

...خوب است مبارزه براي زندگي
!من مي توانم
.......
پي نوشت : موسيقي مدرسه موشها را يادتان مي آيد؟

نوشته هاي پيشين