بتابان... مستانه... مرا برقصان آرام وباشکوه... مرا زندگي کن

۱۳۸۷/۸/۵

کلهر و کوير

آقاي کلهر ،کوير با سوز کمانچه اي که مي نوازيد ، کوير تر مي شود انگار، غريب تر

۱۳۸۷/۷/۲۹

در راه خانه

...بايد نوشته اي باشد ،راهي،نامه اي ،آغوشي ،اصلي

جايي به دنيا مي آييم

جايي بالغ مي شويم

جايي " خود " هايمان مي شويم

فرزند روياهايمان هستيم

فرزند خاطراتمان

فرزندي که بيگانگي نمي يابد

"آشنا " مي مانيم و "همراه

تقديم به اعلي حضرت براي دغدغه هايش براي آمدن به خانه

۱۳۸۷/۷/۲۱

همان شهر بود
همان قفس
همان خيابان
شبيه هيچ وقت نبود
شبيه هيچ کدام از ما
من از شهر رفته بودم
پاييز بود و کلاغ بي تاب

نوشته هاي پيشين